نویسنده: دکتر مهدی عزیزان




 
پیش از آنکه به معنای تقدیر خداوند در زمینه رزق و روزی بپردازیم، جا دارد ابتدا بامعنای لغوی و اصطلاحی قضا و قدر آشنا شده و سپس تحلیلی کلی از قضا و قدر از دیدگاه عقلی و نقلی ارایه کنیم تا راه بحث برای بررسی قضا و قدر خداوند در مورد ارزاق انسان ها هموارتر شود.

قضا و قدر در لغت

تقدیر در فارسی به معنای ارزش گذاری است. این واژه در انگلیسی و فرانسه APPRECIATION و به معنای حکم کردن در مورد قیمت و ارزش چیزی است
در زبان عربی، «تقدیر» از ریشه «قدر» است. قدر به معنای اندازه و کمیت چیزی و تقدیر به معنای اندازه گیری و کمیت سنجی آن است.
در کتاب لسان العرب، قدر و مقدار هر چیزی، به معنای مقیاس آن بیان شده است. (1) در کتاب مفردات راغب، قدر و تقدیر، به معنای «تبیین کمیت چیزی» دانسته شده است. (2) راغب معتقد است، تقدیر خداوند به دو صورت انجام می پذیرد:
1. قدرت دادن به چیزی.
2. قرار دادن چیزی به مقدار و گونه ویژه ای که حکمت خداوند مقتضی آن است. (3)
واژه قضا نیز در لغت، به معنای حکم کردن (4) و فیصله دادن به چیزی است. از نظر راغب اصفهانی، فیصله و پایان دادن ممکن است به صورت «گفتار یا رفتار» صورت پذیرد و هر یک از گفتار و رفتار، توسط خداوند یا انسان قابل انجام است. از این نظر قضاء بر چهار نوع قضاء گفتاری خدا و انسان و قضاء رفتاری خدا و انسان تقسیم می شود. قضاء گفتاری خداوند همان قضاء تشریعی و قضاء رفتاری خداوند همان قضای تکوینی حق تعالی است. قضاء گفتاری خداوند مانند: «و قضی ربک ان لا تعبدوا الا ایاه (5)؛ خداوند امر کرد که جز او کسی را نپرستید.»
قضاء رفتاری خداوند مانند: «فقضاهنّ سبع سموات فی یومین(6)؛ پس آنها را در دو روز [یا دوره] هفت آسمان کرد.» در این گونه موارد، منظور از قضاء الهی، خلقت و ایجاد اشیاء توسط خداوند است.
قضاء گفتاری انسان، مانند قضاوت حاکم شرع و دستور شفاهی یا کتبی اوست، اما قضاء رفتاری انسان که همان انجام کاری توسط انسان است مانند:
«فاذا قضیتم مناسککم... (7)؛ وقتی مناسک حج خود را انجام دادید...»

قضا و قدر در فلسفه و کلام

گرچه قضا و قدر از نظر لغوی و نقلی، شامل امور تکوینی و امور تشریعی می شود، اما از آنجا که فلسفه عهده دار بحث از «موجود واقعی» است و در حیطه امور تشریعی و اعتباری اظهار نظر نمی کند، قضا و قدر در علوم عقلی، منحصر در واقعیات خارجی است.
بدون تردید هر معلولی دارای علتی است و موجود شدن آن معلول متوقف بر وجود داشتن علت تامه آن است. هر ممکن الوجودی، فی نفسه و با قطع نظر از علت تامه آن نسبت به وجود و عدم یا هستی و نیستی خود بی تفاوت است، اما به محض گرد آمدن تمام شرایط لازم و نیز از بین رفتن تمام موانع برای وجود یافتن آن؛ وجود یافتن معلول حتمی، ضروری و واجب خواهد گردید. قاعده فلسفی «الشیء ما لم یجب لم یوجّد» بیانگر همین امر است.
از سوی دیگر، عقلا تنها یک وجود می تواند بی نهایت و نامحدود باشد و فرض وجودهای متعدد بی نهایت، فرضی باطل و مستحیل است، چرا که مستلزم اجتماع محدودیت و نامحدودیت در شیء واحد است. موجود نامحدود فقط موجود واجب الوجود بالذات و یگانه است. غیر از واجب الوجود بالذات، سایر وجودهای محدود و دارای حد و اندازه خاص هستند. حدود و اندازه هر معلولی وابسته به استعداد ذاتی و اقتضائات علت تامه است.
در فلسفه اسلامی، رتبه وجودی هر موجود و جایگاه خاص آن در نظام هستی، بیانگر حد و اندازه آن است و محقق شدن آن معلول در اثر اجتماع علت تامه آن، از حتی شدن وجود آن خبر می دهد.
از همین نظر است که ابن سینا، تقدیر را به معنای «معین و مشخص شدن حوادث وجودی و تعیین اندازه آن در عالم قضاء الهی و تدوین در لوح محفوظ به وسیله قلم قدرت حق تعالی» (8) تعریف می کند.
بنابراین واژه تقدیر، بیانگر حد وجودی اشیاء و اندازه آنها؛ و واژه قضا، بیانگر حتمی شدن وجود اشیاء است.
از نظر علامه طباطبایی:
هر موجودی و حادثی را که خدای عز وجل نخواهد تحقق وجود بدهد و علل و شرایطش موجود نباشد، به همان حالت امکان تردد بین «وقوع و لا وقوع» و «وجود و عدم» باقی می ماند و به محض اینکه بخواهد تحقق دهد و علل و تمامی شرایطش را فراهم سازد به طوری که جز موجود شدن حالت انتظاری برایش باقی نماند، به آن وجود می دهد و موجودش می کند و این مشیت حق و فراهم کردن علل و شرایط، همان تعیین یکی از دوطرف است که «قضای الهی» نامیده می شود. نظیر این دو اعتبار در مرحله تشریع نیز جریان دارد. یعنی حکم قطعی خدا درباره مسایل شرعی را نیز «قضای الهی» می گوییم.(9)

قضا و قدر در قرآن و روایات

حال پس از آشنایی با معنای قضا و قدر از نظر لغوی و عقلی، جا دارد که موارد استعمال این دو واژه را در منابع نقلی نیز جستجو کنیم. در این رابطه نکات ذیل قابل توجه است:
1. در نگاهی کلی، معنای قضا و قدر در آیات و روایات با معنای لغوی و فلسفی آن هماهنگ است. در منابع نقلی «قدر» به معنای حد و اندازه و «قضا» به معنای حکم کردن و خاتمه دادن به کار رفته است.
2. از نظر قرآن هرچیزی دارای تقدیر است و خداوند با هندسه و کمیت خاصی آن را خلق می کند. آیات شریفه «انّا کل شیء خلقنا بقَدَر» (10) و «قد جعل الله لکل شیء قدراً» (11) با اطلاق و عمومیت خود، به صراحت از هندسه و اندازه مخصوص هر مخلوقی خبر می دهد.
همچنین آیات شریفه:
«سبح اسم ربک الاعلی، الذی خلق فسوّی، و الّذی قدّر فهدی» (12)
از خلقت موجودات در حال اعتدال و در وضع و هیئت خاص و سپس هدایت آنها به مقصد دستگاه آفرینش حکایت می کند.
آیه مبارکه «و ان من شیء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الّا بقدر معلوم» (13)، با به کار بردن کلمه نکره «شیء» در سیاق نفسی، حکایت از آن دارد که هر موجودی که عنوان «شیء» بر آن صادق است، دارای گنجینه ای در مخزن حق تعالی است که با اندازه و حد معینی تنزل می کند و از وجودی متناسب با شئون عالم پایین برخوردار می شود.

رابطه بین علم، اراده، تقدیر و قضای خداوند

بین علم، مشیّت، اراده، تقدیر و قضای خداوند ترتیبی وجود دارد که قضاء او، آخرین مرحله از مراحل وجود شیء است. روایات فراوانی موید همین نکته است که به برخی از آنها اشاره می شود:
امام صادق (ع) فرمود:
خداوند هرچیزی را که بخواهد ایجاد کند. اول تقدیرش می کند، سپس قضایش را میراند و آنگاه امضایش می فرماید [ایجادش می کند].(14)
در حدیث دیگری، امام رضا (ع) ضمن تفسیر تقدیر به «هندسه و ابعاد وجودی دادن به شیء» بر مفاد حدیث اول تاکید می ورزند:
قدر خدا، هندسه و ابعاد داد به موجود و تعیین مدت بقاء آن است. وقتی خداوند ایجاد چیزی را بخواهد، اول اراده اش می کند. بعد تقدیرش نموده و سپس قضایش را می راند و وضعیتش را مشخص می کند و هنگامی که کارش را یک طرفه کرد. امضاء و اجرایش می سازد. (15)
امام کاظم (ع) نیز فرمودند:
خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا می کند که قضایش را رانده باشد، و قضای چیزی را می راند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر می سازد که اراده کرده باشد. پس مشیت او به علم او؛ و اراده اش با مشیتش و تقدیرش با اراده اش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت می گیرد. در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او، و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا درمی آید. (16)
آیا می توان در مورد تقدیر خداوند فکر کرد؟
برخی پاسخ ساده ای به این پرسش می دهند و آن اینکه، اساساً فکر کردن در مورد تقدیر خداوند، کار نابجا و نادرستی است و در واقع فضولی در کار خداوند محسوب می شود. خداوند خود حکیم و رحیم است و افعال او بر اساس حکمت و رحمت به انجام می رسد. ما را چه رسد که در مورد افعال خالقی که بسی فراتر از اندیشه ما است، به تامل و تفکر بپردازیم. در واقع هرگونه تفکر و تلاشی در این زمینه،با اصل توحید در تناقض است. آنچه بر عهده خداوند است، رزاقیت و عدالت است و آنچه بر عهده ما است توکل و اعتماد به وعده های الهی.
واقعیت این است که این عده به جای حل مسئله و پاسخ دادن به سئوال، ساده ترین کار را که همان پاک کردن صورت مسئله است انجام داده اند تا دیگر مسئله ای نباشد تا پاسخی طلب کند.
درست است که علم و حکمت خداوند همان ذات پاک او بی نهایت و نامحدود است و انسان های محدود توان درک حکمت الهی را به طور کامل ندارند (و ما قدروالله حق قدره)؛ اما بنا به توصیه قرآن کریم مبنی بر تامل در آیات الهی در حد توان خود، می توانیم بخشی از حکمت ها و مقدرات خداوند را با استفاده از منبع عقل و وحی بازشناسیم.
استاد شهید مطهری در این باره معتقد است:
ما اگر خدا را بشناسیم آن طور که شایسته قدوسیّت و کبریایی اوست و به اسماء حسنی و صفات علیای او آن اندازه که در توانایی ما است پی ببریم و او را طوری وصف نکنیم که مخلوقی و عاجزی مثل خودمان را وصف می کنیم، آن وقت می فهمیم که رزاقیت او و تکفل او نسبت به روزی بندگان، منافات ندارد با اینکه ما مکلف باشیم درباره حقوق و تکالیف خودمان و درباره عدالت و اینکه مقتضای عدالت چیست فکر کنیم ... اگر منافات داشت، خود قرآن کریم که خداوند را به رزاقیت وصف کرده، سعی و عمل و کوشش را واجب نمی کرد. اولیای حق که شاگردان و تربیت یافتگان قرآنند برای احقاق حقوق، جانبازی و فداکاری نمی کردند.
اگر منافات می داشت، در قوانین و مقررات دینی مقرراتی برای حقوق مردم و تکالیفی برای تحصیل آن حقوق وضع نمی شد. اگر منافات می داشت، دستور انفاق نمی رسید مگر انفاق و صدقات جز این است که به رزق و روزی مردم کمک شود؟ آیا این کار شرکت در رزاقیت خداوند و اعانت به خداوند است در کاری که خودش به عهده گرفته است؟
... اینقدر باید بدانیم که تعهد و ضمانت الهی و رزاقیت و روزی رسانی که به ذات اقدس الهی نسبت می دهیم، با تعهدات و ضمانت ها و تکلف های انسانی یک گونه نیست... شناختن فعل خدا و رزاقیت خدا، شناختن نظامات عالم است. وظایفی که ما در عالم درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظایف کرده و یا قانون شریعت ما را به آن موظف ساخته است، از شئون رزاقیت خداوند است... وقتی ما می توانیم در کار خدا دخالت کنیم که بتوانیم به جای او خالق این نظامات و خالق این عالم باشیم، یا بتوانیم نظامات عالم را پیش خود به هم بزنیم و قواعد و سنن دیگری به جای اینها برقرار کنیم یعنی همان کاری که ناشدنی است و عقلاً محال است. (17)
بر این اساس، فکر کردن در مورد تقدیرات خداوند نه تنها دخالت در کار خداوند نیست، بلکه گامی در راه شناخت بهتر افعال و صفات الهی است. چرا که مخلوقات این جهان و نظم و هماهنگی بین آنها و نظام و مقررات حاکم بر آنها، همگی از افعال خداوند است که با شناخت بهتر و بیشتر آنها، افعال خداوند بهتر شناخته می شوند و براساس شناخت بهتر ما از عالم، راه سعادت و کمال خود را بهتر می شناسیم و به هدف خلقت نزدیکتر می شویم. از این رو، شناخت تقدیرات الهی، نه تنها کاری ممنوع نیست، بلکه کاری ضروری و بایسته است.

پی نوشت ها :

1. ابن منظور، «لسان العرب»، ج5، ص77: و قدر کل شیء و مقداره، مقیاسه.
2. راغب، «المفردات فی غریب القرآن»، ص 658؛ و القدر و التقدیر: تبیین کمیّه الشیء.
3. همان، ص 659.
4. ابن منظور، «لسان العرب»، ج15، ص 186.
5. اسراء (17): آیه 23.
6. فصلت (41): آیه 12.
7. بقره (2): آیه 200.
8. ابن سینا، «شفا»، ج2، ص 645.
9. «ترجمه المیزان»، ج13، صص 99-98.
10. قمر (54): آیه 49: همانا ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.
11. طلاق (65): آیه 3: بی تردید خدا برای هر چیزی اندازه ای نهاده است.
12. اعلی (87): آیات 1-3: نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای، همان که آفرید و هماهنگی بخشید، و آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود.
13. حجر (15): آیه 21: و هرچه هست، خزینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین نازل نمی کنیم.
14. برقی، احمد بن محمد بن خالد، «المحاسن»، ص 243: قال ابوعبدالله (ع): انّ الله اذا اراد شیئاً، قدّره فاذا قدّره قضاء فاذا قضاه امضاه.
15. همان، ص 244: ... هو [القدر] الهندسه من الطول و العرض و البقاء. ثم قال: انّ الله اذا شاء شیئاً اراده و اذا اراد، قدّره و اذا قدّره، قضاه و اذا قضاه امضاه.
16. صدوق، «توحید»، ص 334: ... فامضی ما قضی، و قضی ما قدّر، و قدّر ما اراد؛ فبعلمه کانت المشیه و بمشیته کانت الاراده و بارادته کان التقدیر و بتقدیره کان القضاء و بقضائه کان الامضاء. فالعلم مقدم علی المشیه و المشیّه ثانیه و الاراده ثالثه و التقدیر واقع علی القضاء بالامضاء.
17. مطهری، مرتضی، «بیست گفتار»، ص 146-151.

منبع: عزیزان، مهدی، (1387)، راز رزق: عوامل افزایش و کاهش روزی، قم، نشر زمزم هدایت.